( اسم ) جمع بدعت بدعتها نوره ها آیینهای نو .
فصاحت و بغت بکار بردن بطقت و گشاده زبانی سخن گفتن .
بدع . [ ] (ع مص ) فصاحت و بلاغت بکار بردن . به طلاقت و گشاده زبانی سخن گفتن . (از دزی ج 1 ص 57). || هیاهو کردن علیه کسی . فریاد کردن . بانگ زدن . صدا کردن . (از دزی ج 1 ص 57).
بدع . [ ب َ ] (ع مص ) نو بیرون آوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چیز نو بیرون آوردن نه بر مثالی . اختراع . ابداع . ابتداع . (از اقرب الموارد). || آبی ساختن چاه را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). احداث کردن چاه . به آب رسیدن چاه کن وآب بیرون آوردن . استنباط. (از ذیل اقرب الموارد).
بدع . [ ب َ دَ ] (ع مص ) فربه شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). فربه گردیدن . (از ناظم الاطباء).
بدع . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) جوانمرد فراخ خوی و درگذشته از اقران در علم و شجاعت وشرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد کریم خوشخوی . کریم واسعالخلق . (از اقرب الموارد). || تن پرگوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، ابداع ، بُدُع . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بدع . [ ب ِ ] (ع ص ) نو بیرون آمده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیز نو و شگفت . بدیع. بدیعه . (یادداشت مؤلف ). نو بیرون آمده . نوآمده . پیشین : قل ما کنت بدعاً من الرسل . (قرآن 9/46)؛ گوی من از پیغامبران نه پیشین ام . (کشف الاسرار ج 9 ص 140).
بدع . [ ب ِ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). چیزهای نو پیدا شده در دین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به بدعة شود.
بدع . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بدیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بدیع شود.
بدع . [ ب ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ بِدْع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به بدع شود.
بدعت#NAME?