دغلی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - ناراستی نادرستی . ۲ - مکاری عیاری . ۳- حرامزادگی .
بچه حیوانی را گویند که چاق و فربه شده باشد و چاغ و خوش صورت و جست و خیز باشد .
بچه حیوانی را گویند که چاق و فربه شده باشد و چاغ و خوش صورت و جست و خیز باشد .
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - ناراستی ، نادرستی . ۲ - مکاری . ۳ - حرامزادگی .
لغت نامه دهخدا
دغلی. [ دَ غ َ ] ( حامص ) حرام زادگی و عیاری و مکاری و ناراستی. ( برهان ) ( از آنندراج ). تزویر و خیانت و فساد و ناراستی و عیاری و حرامزادگی. ( ناظم الاطباء ). آرنگ. ( از برهان ).خَون. عَملة. مَغالة. ( از منتهی الارب ) :
ازچنان شاه و سروری چو علی
گر کسی سر کشد زهی دغلی.
دغلی. [ دُ غ ُ ] ( ص ) بچه حیوانی را گویند که فربه شده باشد و چاغ و خوش صورت ، و جست و خیز نماید. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || توأم ،و آن دو طفل اند که در یک شکم پدید آمده باشند. دوقلو، و هر چیز توأم مانند بادام و امثال آن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). دوغلو. و رجوع به دوغلو شود.
ازچنان شاه و سروری چو علی
گر کسی سر کشد زهی دغلی.
جامی ( از آنندراج ).
اختیان ، خانة، خَون ، خیانة، مَخانة؛ دغلی و ناراستی کردن با کسی. فلح ؛ دغلی نمودن. ( از منتهی الارب ). || ( از ع ، ص ) خائن و غدار. ( ناظم الاطباء ).دغلی. [ دُ غ ُ ] ( ص ) بچه حیوانی را گویند که فربه شده باشد و چاغ و خوش صورت ، و جست و خیز نماید. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || توأم ،و آن دو طفل اند که در یک شکم پدید آمده باشند. دوقلو، و هر چیز توأم مانند بادام و امثال آن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). دوغلو. و رجوع به دوغلو شود.
دغلی . [ دَ غ َ ] (حامص ) حرام زادگی و عیاری و مکاری و ناراستی . (برهان ) (از آنندراج ). تزویر و خیانت و فساد و ناراستی و عیاری و حرامزادگی . (ناظم الاطباء). آرنگ . (از برهان ).خَون . عَملة. مَغالة. (از منتهی الارب ) :
ازچنان شاه و سروری چو علی
گر کسی سر کشد زهی دغلی .
اختیان ، خانة، خَون ، خیانة، مَخانة؛ دغلی و ناراستی کردن با کسی . فلح ؛ دغلی نمودن . (از منتهی الارب ). || (از ع ، ص ) خائن و غدار. (ناظم الاطباء).
ازچنان شاه و سروری چو علی
گر کسی سر کشد زهی دغلی .
جامی (از آنندراج ).
اختیان ، خانة، خَون ، خیانة، مَخانة؛ دغلی و ناراستی کردن با کسی . فلح ؛ دغلی نمودن . (از منتهی الارب ). || (از ع ، ص ) خائن و غدار. (ناظم الاطباء).
دغلی . [ دُ غ ُ ] (ص ) بچه ٔ حیوانی را گویند که فربه شده باشد و چاغ و خوش صورت ، و جست و خیز نماید. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || توأم ،و آن دو طفل اند که در یک شکم پدید آمده باشند. دوقلو، و هر چیز توأم مانند بادام و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دوغلو. و رجوع به دوغلو شود.
فرهنگ عمید
نادرستی و ناراستی.
گویش مازنی
/dagheli/ فریب کاری و تقلب در بازی
فریب کاری و تقلب در بازی
کلمات دیگر: