کلمه جو
صفحه اصلی

پروازه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند. ۲- درمنهای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند . ۳- آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند . ۴- ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند. ۵- ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند . ۶- عیش و خرمی . یا پرواز. گوش . لال. گوش .

فرهنگ معین

(پَ زِ ) (اِ. ) ۱ - توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند. ۲ - آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند. ۳ - ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند. ۴ - عیش و خرمی .

لغت نامه دهخدا

پروازه. [ پ َرْ زَ /زِ ] ( اِ ) توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. ( لغت فرس اسدی ) :
ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست
نه به هر شهری مرا از مهتران پروازه نیست.
مُرَصّعی ( از فرهنگ اسدی ).
آنان که چو من بی پر و پروازه عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند.
خاقانی.
جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت
الا جگر سوخته پروازه ما نیست.
|| درمنه ای که از پیش عروس ریزند. ( صحاح الفرس ). درمنه ای که از پیش عروس برفروزندخرمی را. ( حاشیه نسخه چاپی فرهنگ اسدی ). || آتشی که پارسیان به شب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد بهم بسته گرد آن طواف کنند. آتشی که پیش عروس افروزند. || ورق زر که ریزه سازند وشب زفاف بر داماد و عروس نثار کنند و الحال در شیراز کسی که زرورق میسازد پروازه گر میگویند. || بعضی ورق طلا و نقره را گویند که نقاشان کار فرمایند و شاهد برین آن است که در شیراز شخصی که نکسان میسازد یعنی ورق طلا و نقره را بر روی پوست می چسباند پروازه گر می خوانند. || عیش و خرمی. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند: جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟: مجمع الفرس: پروازه ).
۲. آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند.
۳. زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند.

دانشنامه عمومی

طعامی که در سفر یا گردش یا شکار با خود بر دارند. آتشی که پیش پایعروسو داماد روشن کنند، به معنی زرورق هم گفته می شود.


پیشنهاد کاربران

واژه ایست معادل "`تابع" که در ریاضی کاربرد فراوان دارد.


کلمات دیگر: