deliver
پیام دادن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پیغام فرستادنپیغام کردن پیام فرستادن . ۲- تبلیغ رسالت کردن ادائ رسالت نمودن پیغام گزاردن : بر قیصر آمد پیامش داد بپیچید بیمایه قیصر ز داد. ( شا.بخ ۲۳۳۵ : ۸ )
فرهنگ معین
(پَ. دَ ) (مص م . ) ۱ - پیغام فرستادن . ۲ - تبلیغ رسالت کردن .
لغت نامه دهخدا
پیام دادن. [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) پیغام دادن. پیغام فرستادن. پیغام کردن. پیام کردن. پیام فرستادن :
فرستاده آمد بدادش پیام
ز شاه و ز گرسیوز نیکنام.
بخاقان بگو آنچه دادم پیام.
وز ایشان بدوداد نوذر پیام.
در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام.
که دل بحلقه زلف تو از چه راست اسیر
جواب داد که دیوانه شد دل تو ز عشق
بره نیارد دیوانه را مگر زنجیر.
بصد حیلت پیامی دادی از دور.
جواب دادی و گفتی میا خوشم بی تو.
سوختم بیچاره را از گفت خام.
فرستاده آمد بدادش پیام
ز شاه و ز گرسیوز نیکنام.
فردوسی.
تو اکنون ازیدر بشادی خرام بخاقان بگو آنچه دادم پیام.
فردوسی.
ز شاه و ز گردان بپرسید سام وز ایشان بدوداد نوذر پیام.
فردوسی.
ایزد پیام داد ترا کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام.
ناصرخسرو.
پیام دادم نزدیک آن بت کشمیرکه دل بحلقه زلف تو از چه راست اسیر
جواب داد که دیوانه شد دل تو ز عشق
بره نیارد دیوانه را مگر زنجیر.
معزی.
سوی خسرو شدی پیوسته شاپوربصد حیلت پیامی دادی از دور.
نظامی.
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدارجواب دادی و گفتی میا خوشم بی تو.
سعدی.
این چرا گفتم چرا دادم پیام سوختم بیچاره را از گفت خام.
مولوی.
و رجوع به پیغام دادن شود.کلمات دیگر: