چاقو زدن(به) , کارد زدن (به) , چاقو , کارد , گزليک , تيغه
سکین
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
کارد، چاقو، سکاکین جمع
( اسم ) ۱ - کارد چاقو . ۲ - قامتراش جمع : سکاکین .
گورخر حمار الوحش خر سبک تیز رو
( اسم ) ۱ - کارد چاقو . ۲ - قامتراش جمع : سکاکین .
گورخر حمار الوحش خر سبک تیز رو
فرهنگ معین
(س کُِ ) [ ع . ] (اِ. ) کارد، چاقو. ج . سکاکین .
لغت نامه دهخدا
سکین. [ س ُ ک َ ] ( ع اِ ) گورخر. حمار الوحش. ( ذیل اقرب الموارد ). خر سبک تیزرو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سکین. [ س ِک ْ کی ] ( ع اِ ) کارد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 57 ) ( از دهار ) :
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سکینم.
هر قوم که آیند به کین آخته سکین.
ترنج و دست به یک بار میبرد سکین.
سکین. [ س ِک ْ کی ] ( ع اِ ) کارد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 57 ) ( از دهار ) :
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سکینم.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 73 ).
امروز درین دولت و این ملک مهیاهر قوم که آیند به کین آخته سکین.
معزی.
ز بسکه دیده عشاق در تو حیران است ترنج و دست به یک بار میبرد سکین.
سعدی ( دیوان چ مصفا ص 728 ).
سکین . [ س ِک ْ کی ] (ع اِ) کارد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 57) (از دهار) :
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سکینم .
امروز درین دولت و این ملک مهیا
هر قوم که آیند به کین آخته سکین .
ز بسکه دیده ٔ عشاق در تو حیران است
ترنج و دست به یک بار میبرد سکین .
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سکینم .
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 73).
امروز درین دولت و این ملک مهیا
هر قوم که آیند به کین آخته سکین .
معزی .
ز بسکه دیده ٔ عشاق در تو حیران است
ترنج و دست به یک بار میبرد سکین .
سعدی (دیوان چ مصفا ص 728).
سکین . [ س ُ ک َ ] (ع اِ) گورخر. حمار الوحش . (ذیل اقرب الموارد). خر سبک تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
فرهنگ عمید
کارد، چاقو.
کلمات دیگر: