کلمه جو
صفحه اصلی

بستج

فرهنگ فارسی

( اسم ) پسته

لغت نامه دهخدا

بستج. [ ب ُ ت َ / ت ِ ] ( معرب ، اِ ). بستخ معرب بستک است و آن صمغی باشد که کندر گویندش و بعضی گویند صمغ درخت پسته است. ( برهان ). کندر. ( ناظم الاطباء ). مؤلف انجمن آرا پس از نقل متن عبارت برهان افزاید: و این انسب است زیرا که بستج معرب بسته است اما به کسر اول. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کندر. ( ناظم الاطباء ). صمغی است که از آن در تصفیه هوا و بوی خوش بخور کنند و نام دیگرش کندر است. ( فرهنگ نظام ). رجوع به بِستج شود.

بستج. [ ب ِ ت َ ] ( معرب ، اِ ) معرب پسته است که مغز خوراکی دارد. ( فرهنگ نظام ). ج ، بساتج. ( مهذب الاسماء ).

بستج . [ ب ِ ت َ ] (معرب ، اِ) معرب پسته است که مغز خوراکی دارد. (فرهنگ نظام ). ج ، بساتج . (مهذب الاسماء).


بستج . [ ب ُ ت َ / ت ِ ] (معرب ، اِ). بستخ معرب بستک است و آن صمغی باشد که کندر گویندش و بعضی گویند صمغ درخت پسته است . (برهان ). کندر. (ناظم الاطباء). مؤلف انجمن آرا پس از نقل متن عبارت برهان افزاید: و این انسب است زیرا که بستج معرب بسته است اما به کسر اول . (انجمن آرا) (آنندراج ). کندر. (ناظم الاطباء). صمغی است که از آن در تصفیه ٔ هوا و بوی خوش بخور کنند و نام دیگرش کندر است . (فرهنگ نظام ). رجوع به بِستج شود.


فرهنگ عمید

= کندر

کندر#NAME?



کلمات دیگر: