سغراق. [ س َ ] ( ترکی ، اِ ) سَقْراق. کوزه لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن. و بعضی گویند این لغت ترکی است. ( برهان ). کوزه لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است. ( رشیدی ) :
چون رها کردی هوا از بیم حق
دررسد سغراق از تسنیم حق.
در گلستان عدم چون بیخودیست
مستی از سغراق لطف ایزدیست.
آن وصیت هاش از ظاهر برفت.
رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده
سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده.
چون رها کردی هوا از بیم حق
دررسد سغراق از تسنیم حق.
مولوی.
|| پیاله شراب می. ( آنندراج ) : و ندیم شاه از دست ساقی مجلس افروز بزم آرای سغراق آب آتش فشان بپای می گرفت. ( از تاج المآثر ).در گلستان عدم چون بیخودیست
مستی از سغراق لطف ایزدیست.
مولوی.
مست گشت او باز از آن سغراق رفت آن وصیت هاش از ظاهر برفت.
( مثنوی ).
|| می.( آنندراج ) : رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده
سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده.
( از تاج المآثر ).