کلمه جو
صفحه اصلی

نیسته

فارسی به انگلیسی

defunct, extinct

فرهنگ فارسی

نیست، نابود، معدوم
( صفت ) نابود معدوم : (( آس شدم زیر آسیای زمانه نیسته خواهم شدن همی بکرانه . ) ) ( کسائی . لفا اق. ۴۵۱ ) (در رشیدی: نیسته گشتم ز بس جفای زمانه ) .

فرهنگ معین

(تِ ) (ص مف . ) ناپدید، معدوم .

لغت نامه دهخدا

نیسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ص ) نیست. ( لغت فرس اسدی ) ( اوبهی ) ( برهان قاطع ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). معدوم. ناچیز. ( آنندراج ). نابود. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نیست شود :
آس شدم زیر آسیای زمانه
نیسته خواهم شدن همی به کرانه.
کسائی ( از لغت فرس ).

فرهنگ عمید

نابود، معدوم: آس شدم زیر آسیای زمانه / نیسته خواهم شدن همی به کرانه (کسائی: ۵۸ ).


کلمات دیگر: