مبزر. [ م ِ زَ ] (ع اِ) جامه کوب گازران .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مثل چوب جامه شویان که بدان جامه را در آب شویند. (از ذیل اقرب الموارد).
مبزر
لغت نامه دهخدا
مبزر. [ م ِ زَ ] ( ع اِ ) جامه کوب گازران.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مثل چوب جامه شویان که بدان جامه را در آب شویند. ( از ذیل اقرب الموارد ).
مبزر. [ م ُ ب َزْ زَ ] ( غ ص ) چاشنی زده و اشتهاآور. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به مبزرة شود.
مبزر. [ م ُ ب َزْ زَ ] ( غ ص ) چاشنی زده و اشتهاآور. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به مبزرة شود.
مبزر. [ م ُ ب َزْ زَ ] (غ ص ) چاشنی زده و اشتهاآور. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبزرة شود.
کلمات دیگر: