کلمه جو
صفحه اصلی

کومش

فرهنگ فارسی

ناحیه ای بزرگ و وسیع در دامنه کوههای طبرستان که در قرون اول اسلامی شامل : دامغان سمنان و بسطام بوده و در مغرب خراسان و مشرق ری قرار داشته .
چاهکن، مقنی
( صفت ) مقنی کاریزکن چاهکن .

تشکیل کومه ازطریق مخلوط کردن جزئی دو مایع یا بیشتر که دست‌کم یکی از آنها کلوئیدی باشد


فرهنگ معین

(مِ ) (ص . ) چاه کن ، مقنی .

لغت نامه دهخدا

کومش. [ م ِ ] ( ص ،اِ ) چاه جوی و کنکن را گویند که چاه کن باشد. ( برهان )( آنندراج ). چاه جوی و کنکن و چاه کن. ( ناظم الاطباء ). مقنی. کاریزکن. چاه کن. ( فرهنگ فارسی معین ). کموش. کمانه. مقفی. کاریزکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کومش. [ ک َ م ِ ] ( اِخ ) قومس : ناحیتی است [ از دیلمان به طبرستان ] میان ری و خراسان بر راه حجاج و اندر میان کوههاست و این ناحیت آبادان و بانعمت است و مردمانی جنگی و از وی جامه کنیس خیزد و میوه هایی که اندر همه جهان چنان نباشد و از آن به گرگان و طبرستان برند. ( حدود العالم چ دانشگاه ص 146 ). و اقلیم چهارم آغازد از زمین چین و تبت... و کوهستان و نشابور [ و طوس ] و کومش و گرگان و طبرستان. ( التفهیم ص 199 ). و رجوع به قومس شود.

کومش . [ ک َ م ِ ] (اِخ ) قومس : ناحیتی است [ از دیلمان به طبرستان ] میان ری و خراسان بر راه حجاج و اندر میان کوههاست و این ناحیت آبادان و بانعمت است و مردمانی جنگی و از وی جامه ٔ کنیس خیزد و میوه هایی که اندر همه ٔ جهان چنان نباشد و از آن به گرگان و طبرستان برند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 146). و اقلیم چهارم آغازد از زمین چین و تبت ... و کوهستان و نشابور [ و طوس ] و کومش و گرگان و طبرستان . (التفهیم ص 199). و رجوع به قومس شود.


کومش . [ م ِ ] (ص ،اِ) چاه جوی و کنکن را گویند که چاه کن باشد. (برهان )(آنندراج ). چاه جوی و کنکن و چاه کن . (ناظم الاطباء). مقنی . کاریزکن . چاه کن . (فرهنگ فارسی معین ). کموش . کمانه . مقفی . کاریزکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

چاه کن، مقنی.

فرهنگستان زبان و ادب

{coacervation} [شیمی] تشکیل کومه ازطریق مخلوط کردن جزئی دو مایع یا بیشتر که دست کم یکی از آنها کلوئیدی باشد


کلمات دیگر: