کرجي بان , قايقران
سفان
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
ناحیه ایست میان نصیبین و جزیر. ابن عمر .
لغت نامه دهخدا
سفان. [ س َف ْ فا ] ( ع ص ، اِ ) خداوند کشتی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). کشتی بان. ( مهذب الاسماء ). || کشتی ساز. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). کشتی گر. ( دهار ).
سفان.[ س َف ْ فا ] ( اِخ ) ناحیه ای است میان نصیبین و جزیره ابن عمر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( معجم البلدان ).
سفان.[ س َف ْ فا ] ( اِخ ) ناحیه ای است میان نصیبین و جزیره ابن عمر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( معجم البلدان ).
سفان . [ س َف ْ فا ] (ع ص ، اِ) خداوند کشتی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشتی بان . (مهذب الاسماء). || کشتی ساز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشتی گر. (دهار).
سفان .[ س َف ْ فا ] (اِخ ) ناحیه ای است میان نصیبین و جزیره ٔ ابن عمر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
فرهنگ عمید
۱. خداوند کشتی، ناخدا.
۲. کشتی ساز.
۲. کشتی ساز.
کلمات دیگر: