(مَ ) (اِ. ) مهمیز.
مخیز
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مخیز. [ م َ ] ( اِ ) به معنی مهمیز است و آن آهنی باشد سرتیز که بر پاشنه کفش و موزه نصب کنند و بر پهلوی اسب خلانند تا اسب تند شود. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). مهمیز. ( ناظم الاطباء ) :
چو رستم ورا دید زانگونه تیز
برآشفت زانسان که بور از مخیز .
چو رستم ورا دید زانگونه تیز
برآشفت زانسان که بور از مخیز .
فردوسی ؟ ( از فرهنگ رشیدی ).
فرهنگ عمید
= مهمیز
مهمیز#NAME?
کلمات دیگر: