کوست
فارسی به انگلیسی
impact, knock, percussion
فرهنگ فارسی
به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. نقاره و طبل و مانند آن
فرهنگ معین
(اِ. ) ۱ - نقاره ، طبل بزرگ . ۲ - صدمه ، آسیب .
لغت نامه دهخدا
کوست. [ ک َ وَ ] ( اِ ) رستنیی باشد که آن را به عربی حنظل خوانند و درخت آن را شری گویند. ( برهان ). بر وزن و معنی کبست است که حنظل باشد. ( آنندراج ). حنظل. ( ناظم الاطباء ). کوسته. کبست. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کبست و حنظل شود.
کوست. ( اِ ) به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. ( برهان ). به معنی کوس آمده است. ( آنندراج ). نقاره و طبل و مانند آن. ( ناظم الاطباء ). کوس :
دلیران نترسند ز آواز کوست
که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست.
- کوست زدن ؛ آسیب و صدمه زدن بر کسی یا زدن پهلو به پهلو یا دوش بردوش او. به یکدیگر برخوردن :
شاکر نعمت نبودم یا فتی
تا زمانه زد مرا ناگاه کوست.
جهد آن کن که بهم برنزند کوست ترا.
دارم طلب که علت پایم زده ست کوست.
که کوست می نزند با دلم زهی چالاک.
کوست. ( اِ ) به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. ( برهان ). به معنی کوس آمده است. ( آنندراج ). نقاره و طبل و مانند آن. ( ناظم الاطباء ). کوس :
دلیران نترسند ز آواز کوست
که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست.
فردوسی ( از آنندراج ).
و رجوع به کوس شود. || الم و آسیب و آزاری را نیز گویند که از پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن و فروکوفتن بهم رسد و آن را عربان صدمه خوانند. ( برهان ). همان کوس به معنی کوفتن و صدمه زدن. ( آنندراج ). صدمه و تصادم و بهم خوردگی و ضرب و کوفتگی و درد و آسیب و آزار. ( ناظم الاطباء ). کوس. آسیب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).- کوست زدن ؛ آسیب و صدمه زدن بر کسی یا زدن پهلو به پهلو یا دوش بردوش او. به یکدیگر برخوردن :
شاکر نعمت نبودم یا فتی
تا زمانه زد مرا ناگاه کوست.
ابوشعیب ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
گر کسی رادرمی صله ببخشد ز حسدجهد آن کن که بهم برنزند کوست ترا.
سوزنی ( از آنندراج ).
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت دارم طلب که علت پایم زده ست کوست.
انوری ( از آنندراج ).
هزار بار به من بر طرب همی گذردکه کوست می نزند با دلم زهی چالاک.
رضی الدین نیشابوری.
و رجوع به کوس شود.کوست . (اِ) به معنی نقاره و طبل و مانند آن باشد. (برهان ). به معنی کوس آمده است . (آنندراج ). نقاره و طبل و مانند آن . (ناظم الاطباء). کوس :
دلیران نترسند ز آواز کوست
که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست .
و رجوع به کوس شود. || الم و آسیب و آزاری را نیز گویند که از پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن و فروکوفتن بهم رسد و آن را عربان صدمه خوانند. (برهان ). همان کوس به معنی کوفتن و صدمه زدن . (آنندراج ). صدمه و تصادم و بهم خوردگی و ضرب و کوفتگی و درد و آسیب و آزار. (ناظم الاطباء). کوس . آسیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوست زدن ؛ آسیب و صدمه زدن بر کسی یا زدن پهلو به پهلو یا دوش بردوش او. به یکدیگر برخوردن :
شاکر نعمت نبودم یا فتی
تا زمانه زد مرا ناگاه کوست .
گر کسی رادرمی صله ببخشد ز حسد
جهد آن کن که بهم برنزند کوست ترا.
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
دارم طلب که علت پایم زده ست کوست .
هزار بار به من بر طرب همی گذرد
که کوست می نزند با دلم زهی چالاک .
و رجوع به کوس شود.
دلیران نترسند ز آواز کوست
که آنجا دو چوب اند و یک پاره پوست .
فردوسی (از آنندراج ).
و رجوع به کوس شود. || الم و آسیب و آزاری را نیز گویند که از پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن و فروکوفتن بهم رسد و آن را عربان صدمه خوانند. (برهان ). همان کوس به معنی کوفتن و صدمه زدن . (آنندراج ). صدمه و تصادم و بهم خوردگی و ضرب و کوفتگی و درد و آسیب و آزار. (ناظم الاطباء). کوس . آسیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوست زدن ؛ آسیب و صدمه زدن بر کسی یا زدن پهلو به پهلو یا دوش بردوش او. به یکدیگر برخوردن :
شاکر نعمت نبودم یا فتی
تا زمانه زد مرا ناگاه کوست .
ابوشعیب (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گر کسی رادرمی صله ببخشد ز حسد
جهد آن کن که بهم برنزند کوست ترا.
سوزنی (از آنندراج ).
مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت
دارم طلب که علت پایم زده ست کوست .
انوری (از آنندراج ).
هزار بار به من بر طرب همی گذرد
که کوست می نزند با دلم زهی چالاک .
رضی الدین نیشابوری .
و رجوع به کوس شود.
کوست . [ ک َ وَ ] (اِ) رستنیی باشد که آن را به عربی حنظل خوانند و درخت آن را شری گویند. (برهان ). بر وزن و معنی کبست است که حنظل باشد. (آنندراج ). حنظل . (ناظم الاطباء). کوسته . کبست . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کبست و حنظل شود.
فرهنگ عمید
= کوس: دلیران نترسند ز آواز کوست / که دوپاره چوب است و یک پاره پوست (فردوسی: مجمع الفرس: کوست ).
دانشنامه عمومی
کوست یا کستک یکی از واحدهای تقسیمات کشوری ایران بود. این نوع تقسیم بندی از زمان پادشاهی خسرو انوشیروان اتخاذ گردید. در دوران فرمانروایی انوشیروان کشور به چهار بخش یا کوست تقسیم شد.
کوست خوربران، یعنی ناحیهٔ غرب شامل نه استان
کوست نیمروج (نیمروز)، یعنی ناحیهٔ جنوب شامل نوزده استان
کوست خراسان (خورآسان)، یعنی ناحیهٔ شرق شامل بیست و شش استان
کوست کپکوه (به قولی آذربایگان)، یعنی ناحیهٔ شمال و کوه قفقاز شامل سیزده استان
شهرستانهای ایرانشهر کتابی است که ابتدا به زبان پهلوی نوشته شده بود و یکی از نادرترین منابع جغرافیای تاریخی ایران عصر ساسانی است. نامی از مؤلف این اثر برجا نمانده است. در این رساله ایران، مطابق معمول آن دوران در چهار جهت جغرافیایی یا به چهار ناحیه شرق و غرب و شمال و جنوب تقسیم شده است. و هر ناحیه را کوست می نامد. تقسیمات مؤلف بدین شرح است:
کوست خوربران، یعنی ناحیهٔ غرب شامل نه استان
کوست نیمروج (نیمروز)، یعنی ناحیهٔ جنوب شامل نوزده استان
کوست خراسان (خورآسان)، یعنی ناحیهٔ شرق شامل بیست و شش استان
کوست کپکوه (به قولی آذربایگان)، یعنی ناحیهٔ شمال و کوه قفقاز شامل سیزده استان
شهرستانهای ایرانشهر کتابی است که ابتدا به زبان پهلوی نوشته شده بود و یکی از نادرترین منابع جغرافیای تاریخی ایران عصر ساسانی است. نامی از مؤلف این اثر برجا نمانده است. در این رساله ایران، مطابق معمول آن دوران در چهار جهت جغرافیایی یا به چهار ناحیه شرق و غرب و شمال و جنوب تقسیم شده است. و هر ناحیه را کوست می نامد. تقسیمات مؤلف بدین شرح است:
wiki: کوست
پیشنهاد کاربران
ناحیه، بخش، قسمت، پاره و چارک. خسرو انوشیروان سر فرماندهی ایران زمین را که پیشتر در دست ایران اسپهبد بود به چهار کوست یا چارک بخش کرده بر هریک اسپهبدی گمارده بود که عمان امروزی تا الشحر یمن در نیمروز خوست می افتاد.
*"کتاب مختصری به زبان ارمنی هست که آنرا به موسی خورنی مورخ ارمنی سده پنجم میلادی نسبت داده اند، ولی از مطالب آن پیداست که در دوره های پسین نوشته شده و بنیاد آن بر جغرافیای بطلمیوس است که پشته ایران را به چهار کوست بخش کرده است: کوست خوروران در مغرب، کوست نیمروز در جنوب، کوست خراسان در مشرق، کوست کاپکو در شمال همین مولف کوست خراسان را از همدان و کومش تا مرو رود. و هرو و کاتاشان ( هرات و پوشنگ ) بژین ( افشین و غرجستان ) تالکان ( تالقان ) گوزگانان، اندراب، وست ( خوست ) هروم ( سمنگان ) زمب ( زم ) پیرو زنچیر ( تخارستان ) ورجان ( ولوالج ) بهلی بامیک ( بلخ بامیک ) شیری بامیکان ( بامیان ) میداند. " بر گرفته از خراسان، فرهاد کوهستانی.
*"کتاب مختصری به زبان ارمنی هست که آنرا به موسی خورنی مورخ ارمنی سده پنجم میلادی نسبت داده اند، ولی از مطالب آن پیداست که در دوره های پسین نوشته شده و بنیاد آن بر جغرافیای بطلمیوس است که پشته ایران را به چهار کوست بخش کرده است: کوست خوروران در مغرب، کوست نیمروز در جنوب، کوست خراسان در مشرق، کوست کاپکو در شمال همین مولف کوست خراسان را از همدان و کومش تا مرو رود. و هرو و کاتاشان ( هرات و پوشنگ ) بژین ( افشین و غرجستان ) تالکان ( تالقان ) گوزگانان، اندراب، وست ( خوست ) هروم ( سمنگان ) زمب ( زم ) پیرو زنچیر ( تخارستان ) ورجان ( ولوالج ) بهلی بامیک ( بلخ بامیک ) شیری بامیکان ( بامیان ) میداند. " بر گرفته از خراسان، فرهاد کوهستانی.
کلمات دیگر: