دهلیزه. [ دِ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) دهلیز و شیخانه. ( ناظم الاطباء ) :
به دهلیزه آن گذرگاه سخت
چو شیران به شروان برون برده رخت.
وجودی دارم از سنگ آفریده.
به دهلیزه آن گذرگاه سخت
چو شیران به شروان برون برده رخت.
نظامی.
در این دهلیزه تنگ آفریده وجودی دارم از سنگ آفریده.
نظامی.
|| مراد از دهلیزه سرحد سواد البرز است. ( آنندراج ).