(چَ یا چِ ) (اِ. ) خرده و ریزه .
سوفچه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
سوفچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) شوشه زر. ( آنندراج ). شوشه زر و سیم. || ریزه زر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
به یکی لقمه که از خون تو خورد آن مسکین
به یکی سوفچه زرش بفروشی تو کنون.
به یکی لقمه که از خون تو خورد آن مسکین
به یکی سوفچه زرش بفروشی تو کنون.
منجیک ( از آنندراج ).
|| ریزه هر چیز. ( برهان ).فرهنگ عمید
۱. ریزۀ چیزی، خرده و ریزۀ هر چیز.
۲. ریزۀ زر یا فلز دیگر.
۳. شوشۀ زر یا سیم: به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچهٴ زرش مفروش کنون (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۶ ).
۲. ریزۀ زر یا فلز دیگر.
۳. شوشۀ زر یا سیم: به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچهٴ زرش مفروش کنون (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۶ ).
کلمات دیگر: