شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند
تعریس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تعریس . [ ت َ ] (اِخ ) لیلةالتعریس ؛ شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اللیلةالتی نام فیها الرسول . (اقرب الموارد) :
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت
شد نمازش از شب تعریس فوت .
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت
شد نمازش از شب تعریس فوت .
مولوی .
تعریس . [ ت َ ] (ع مص ) تعویه . (تاج المصادر بیهقی ). در آخر شب فرود آمدن ، هذا اکثر بخلاف اعراس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || ستون قرار دادن خانه را. (از اقرب الموارد).
تعریس. [ ت َ ] ( ع مص ) تعویه. ( تاج المصادر بیهقی ). در آخر شب فرود آمدن ، هذا اکثر بخلاف اعراس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || ستون قرار دادن خانه را. ( از اقرب الموارد ).
تعریس. [ ت َ ] ( اِخ ) لیلةالتعریس ؛ شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اللیلةالتی نام فیها الرسول. ( اقرب الموارد ) :
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت
شد نمازش از شب تعریس فوت.
تعریس. [ ت َ ] ( اِخ ) لیلةالتعریس ؛ شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اللیلةالتی نام فیها الرسول. ( اقرب الموارد ) :
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت
شد نمازش از شب تعریس فوت.
مولوی.
فرهنگ عمید
فرود آمدن کاروان در محلی که پس از اندکی استراحت حرکت کنند.
کلمات دیگر: