کلمه جو
صفحه اصلی

پندک

لغت نامه دهخدا

پندک. [ پ ُ دَ ] ( اِ ) پنجک. ( فرهنگ جهانگیری ). پندش است که گلوله پنبه حلاجی کرده باشد. ( برهان قاطع ). و نیز رجوع به پُند و پندش شود.

پندک. [ پ َ دِ ] ( اِخ ) در قاموس الاعلام ترکی آمده است : پَندِک نام قریه بزرگی است در ساحل بحر مرمر کنار خط آهن ازمید در نزدیکی استانبول. این قریه تابع قضای قرتال است که بامانت شهر ملحق میباشد و در 24هزارگزی اسکدار و 7هزارگزی جنوب شرقی قرتال واقع گشته قصور و خانه های تابستانی و دکانهای بسیار داشته ولی در اثر آتش سوزی اخیر بکلی ویران شده است. پندک از قصبه های قدیم و نام باستانی آن پندیخیون است. ایستگاه راه آهن و اسکله کشتی دارد - انتهی.

پندک . [ پ َ دِ ] (اِخ ) در قاموس الاعلام ترکی آمده است : پَندِک نام قریه ٔ بزرگی است در ساحل بحر مرمر کنار خط آهن ازمید در نزدیکی استانبول . این قریه تابع قضای قرتال است که بامانت شهر ملحق میباشد و در 24هزارگزی اسکدار و 7هزارگزی جنوب شرقی قرتال واقع گشته قصور و خانه های تابستانی و دکانهای بسیار داشته ولی در اثر آتش سوزی اخیر بکلی ویران شده است . پندک از قصبه های قدیم و نام باستانی آن پندیخیون است . ایستگاه راه آهن و اسکله ٔ کشتی دارد - انتهی .


پندک . [ پ ُ دَ ] (اِ) پنجک . (فرهنگ جهانگیری ). پندش است که گلوله ٔ پنبه حلاجی کرده باشد. (برهان قاطع). و نیز رجوع به پُند و پندش شود.


فرهنگ عمید

= فندق۱

فندق۱#NAME?


دانشنامه عمومی

پندک، روستایی از توابع بخش سرباز شهرستان سرباز در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان سرباز قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۴ نفر (۲۸خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: