honey
کواره
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
کوارت , پيمانه اي در حدود بيک ليتر
فرهنگ فارسی
پارچه که زنان بر سر بندند.یا عمامه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کوارة. [ ک ُ رَ ] ( ع اِمص ) دویدن سریع. تاختن تند. ( از اقرب الموارد ).
کوارة. [ ک ِ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از روی بند زنان. ( از اقرب الموارد ). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. ( از معجم متن اللغة ) ( از تاج العروس ). پارچه ای که زنان بر سر بندند. ( از معجم متن اللغة ) . || عمامه. ( اقرب الموارد ). || لغتی است در کوارة النحل. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.
کواره. [ ک َ رَ / رِ ]( اِ ) سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. ( صحاح الفرس ). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). آن ظرف را به شیرازی لوده گویند. ( آنندراج ) ( جهانگیری ). سبد دراز که در آن انگور ودیگر میوه ها کرده هریک را یک لنگه بار خر و مانند آن کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قِرطال. ( بحر الجواهر از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
آنگه آرند کشته را به کواره
بر سر بازارشان نهند به زاره.
پس به کواره فرونهند و بپوشند.
بی راهبر کواره بازارگان کشند.
روی تو گل سر کواره.
آنگه آرند کشته را به کواره
بر سر بازارشان نهند به زاره .
منوچهری .
وآن کشتگکان سخت کوش نکوشند
پس به کواره فرونهند و بپوشند.
منوچهری .
چون پیر ره نمود ترا، کارکردنی است
بی راهبر کواره ٔ بازارگان کشند.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام ).
ای پیرهنت کواره ٔ گل
روی تو گل سر کواره .
سید احمد مشهدی (از آنندراج ).
و رجوع به کواره و کباره شود. || ابری که در شبهای تابستان بر روی هوا پدید آید. (برهان ) (ناظم الاطباء). ابری که در شبهای تابستان به هوا پدیدآید گویند: امشب هوا کواره دارد. (آنندراج ). || نزم . (جهانگیری ). بژم و آن بخاری باشد تیره و غلیظ ملاصق زمین . (برهان )(ناظم الاطباء). || خانه ٔ زنبور. (جهانگیری ) (از برهان ). کندوی مگس عسل . (آنندراج ) :
آن رخ پر نشان آبله بین
گر ندیدی کواره ٔ زنبور.
روحی شارستانی (از جهانگیری ).
پیش مستان بزم وحدت تو
چه کواره چه کاسه ٔ زرین .
فرید خراسانی (از آنندراج ).
|| خزف را هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ).
کوارة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) نوعی از روی بند زنان . (از اقرب الموارد). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. (از معجم متن اللغة) (از تاج العروس ). پارچه ای که زنان بر سر بندند. (از معجم متن اللغة) . || عمامه . (اقرب الموارد). || لغتی است در کوارة النحل . (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کوارة. [ ک ُ / ک ِ رَ ] (ع اِ) انگبین با موم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوارة النحل ؛ خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران ، یا خانه ٔ زنبور که در وی عسل نهد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). چیزی است از شاخه ٔ درخت یا گل با سری تنگ که برای زنبوران سازند. (از اقرب الموارد). ج ، کوائر. کُوّارات . (منتهی الارب ). کندوی زنبور عسل که از گِل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کوارة. [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) دویدن سریع. تاختن تند. (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
کوار#NAME?