کلمه جو
صفحه اصلی

تفشل

لغت نامه دهخدا

تفشل. [ ت َ ش َ ] ( اِ ) بمعنی اول تفش است که طعنه و سرزنش باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) تفش و طعنه و سرزنش و تفشه و بیغار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تفش شود.

تفشل. [ ت َ ف َش ْ ش ُ ] ( ع مص ) دویدن آب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). روان شدن آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زن خواستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تزوج. ( از اقرب الموارد ). || بر فشل نشستن زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

تفشل . [ ت َ ش َ ] (اِ) بمعنی اول تفش است که طعنه و سرزنش باشد. (برهان ) (آنندراج ) تفش و طعنه و سرزنش و تفشه و بیغار. (ناظم الاطباء). رجوع به تفش شود.


تفشل . [ ت َ ف َش ْ ش ُ ] (ع مص ) دویدن آب . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). روان شدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزوج . (از اقرب الموارد). || بر فشل نشستن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

تَفْش#NAME?


= تَفْش


کلمات دیگر: