(اسم ) تیغ چوبین که بعض قلندران دارند.
دریده و پاره شده
دریده و پاره شده
منوچهری .
منوچهری .
سنائی .
سنائی .
سنائی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خاقانی .
خاقانی .
سوزنی (یادداشت ایضاً).
مخرقة. [ م َ رَ ق َ ] (ع اِمص ) دروغ گفتن ، مولد است .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروغگوئی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || شرمندگی . || تیرگی . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) فوطه ٔ بهم پیچیده ٔ تافته ای که بازی گران او را هنگام رقصیدن بیکدیگر زنند. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). و رجوع به مخاریق شود.
مخرقة. [ م ِ رَ ق َ ] (ع اِ) تیغ چوبین که بعضی قلندران دارند. (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آلت بازی . || خرقه ٔ درویشان . (غیاث ) (آنندراج ).