بزرگ منش
فارسی به انگلیسی
magnanimous
high-spirited, noble, sedate
مترادف و متضاد
مغرور، سخاوتمند، خوش طینت، بامناعت، بزرگ منش
فرهنگ فارسی
بلند همت متکبر .
بزرگوار، بلندهمت
بزرگوار، بلندهمت
لغت نامه دهخدا
بزرگ منش. [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) بلندهمت. بلندطبع. متکبر. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). مختال. منیع. ابلخ.بَلخ. بطر. و در تداول ، آنکه آثار بزرگی نفس از او هویداست : دوم صورت [ از صور جنوبی فلکی ] صورت جبار، ای بزرگ منش. ( التفهیم ). میان اتباع او [ شیر ] دو شگال بودند یکی را کلیله نام و دیگری را دمنه و هر دو ذکای تمام داشتند و لیکن دمنه حریص تر بودو بزرگ منش تر. ( کلیله و دمنه ). || معجب. خویشتن بین. بطر. ( یادداشت مؤلف ). خودخواه. جاه طلب.
فرهنگ عمید
۱. بزرگوار.
۲. بلندهمت.
۲. بلندهمت.
پیشنهاد کاربران
رستان
جنتلمن
- مهترمنش ؛ بزرگ منش. با منش بزرگان :
مهتر آزاده ٔ مهترمنش
کز خردش جان است از جان تنش.
منوچهری.
مهتر آزاده ٔ مهترمنش
کز خردش جان است از جان تنش.
منوچهری.
کلمات دیگر: