از مردم قزوین و از شاعران قرن دهم است در قزوین به کسب اشتغال داشته .
نیازی
فرهنگ فارسی
از مردم قزوین و از شاعران قرن دهم است در قزوین به کسب اشتغال داشته .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نیازی . (اِخ ) از مردم بدخشان و از شاعران قرن دهم و یازدهم است . او راست :
از گرمی آفتاب محشر چه غم است
گر جام بود به سایه ٔ دولت تو.
(از صبح گلشن ص 571). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
نیازی . (اِخ ) دهی است از دهستان پس کوه بخش کلات شهرستان دره گز. در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی در 94 هزارگزی جنوب شرقی کبودگنبد واقع است . آبش از قنات و محصولش غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
نیازی. ( ص نسبی ) حاجتمند. ( از سروری ) ( از برهان ) ( ازرشیدی ). نیازمند. صاحب نیاز. اهل نیاز :
ای چشم نیازیان ز جود تو
چون چشم مخالفان به خوش خوابی.
بدو گفت ای گرانمایه نیازی
چراجان نیازی می گذاری.
بخشید دلم بر آن نیازی.
کنون خواه تاجش ده و خواه تخت
شد آن سایه گستر نیازی درخت.
به هم بودند روز و شب به بازی.
چرا از بخت چون مردم ننازی.
بپرورد آن نیازی را به صد ناز.
سوی خواری نیازد جز نیازی.
که دل را امیدی و جان را نیازی.
تا چند کشی ناز آن نیازی.
ورچه دارد به من زمانه نیاز.
زده پیشم از بی نیازی علم.
که روزی نیاسائی از نازبازی.
نخواهد کردن او را چاره سازی.
شد نامزد شکیب سازی.
مرا رامین گرامی تر ز شهروست
مرا رامین نیازی تر ز ویروست.
نیازی . (ص نسبی ) منسوب است به نیاز که نام قریه ای است . (از سمعانی ). رجوع به نیازه شود.
یک نان به دو روز اگر شود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
مأمور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد.
(از صبح گلشن ص 571).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
نیازی . (اِخ ) احمد مرعشی (میرزا...) اصفهانی متخلص به نیازی . از شاعران اواخر عهد صفویه است و به سال 1216 هَ . ق . وفات یافته . پدرش از درباریان شاه سلطان حسین بوده است . او راست :
دل برد و کمر به قصد جان بست
دستش چه کنم نمی توان بست
از همت می فروش بگشاد
آن در که به رویم آسمان بست .
و نیز:
تیغ خونریز است آه بیگناهان آه اگر
وقت کشتن فرصت آهی دهد قاتل مرا.
(از ریحانة الادب ج 6 ص 275) (روز روشن ص 857) (آتشکده ٔ آذر ص 436) (مجمعالفصحا ج 2 ص 499). رجوع به اعیان الشیعه ج 8 ص 410 و قاموس الاعلام ج 6 و انجمن خاقان و کنی و الالقاب ص 228 شود.
نیازی . (اِخ ) از مردم بخارا و از معماگویان معاصر نصرآبادی است . او راست این معما به اسم میر:
مردم چشم غیر حک فرما
بعد از آن بر بیاض آن بنما.
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 518). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
پیوسته به دل بار غم یار کشم
وز دیده همه منت دیدار کشم
جانم به لب آمد و تن از غم کاهید
اینها همه از دوری دلدار کشم .
(از تحفه ٔ سامی ص 174).
مردم و ننشست از پا آه غمناکم هنوز
دود می خیزد چو شمع کشته از خاکم هنوز.
(از صبح گلشن ص 571).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
نیازی . (اِخ ) محمد شرقی یزدی متخلص به نیازی از شاعران قرن دهم است . او راست :
خوبان نظری بر من غمناک نکردند
تا سینه ام از تیغ جفا چاک نکردند.
و نیز:
می نوازد هر دمم با ناوکی
دلبر مسکین نواز من ببین .
(از تحفه ٔ سامی ص 75) (مجمعالخواص ص 59) (آتشکده ٔ آذر ص 275).
ای دل حشم وحشمت سلطان گذرد
روز و شب درویش پریشان گذرد
می نوش و غمین مشو که هر کار که هست
آسان چو به خویش گیری آسان گذرد.
(از صبح گلشن ص 571).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
ای چشم نیازیان ز جود تو
چون چشم مخالفان به خوش خوابی .
انوری (از سروری ).
|| کنایه از عاشق است . (از برهان ). که نیازمند معشوق است . که در برابر معشوق عرض نیاز می کند :
بدو گفت ای گرانمایه نیازی
چراجان نیازی می گذاری .
فخرالدین اسعد.
ازبس که نمود نوحه سازی
بخشید دلم بر آن نیازی .
نظامی .
|| دوست . (اوبهی ) (صحاح الفرس ) (برهان قاطع). محبوب . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا). معشوقه . (صحاح الفرس ). مطلوب . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). معشوق . (برهان قاطع). عزیز. گرامی . (یادداشت مؤلف ). محبوب را نیازی گفتن بجهت آن است که عاشقان به آن نیاز دارند :
کنون خواه تاجش ده و خواه تخت
شد آن سایه گستر نیازی درخت .
فردوسی .
بهم رستند آنجا دو نیازی
به هم بودند روز و شب به بازی .
فخرالدین اسعد.
شبی مادر بدو گفت ای نیازی
چرا از بخت چون مردم ننازی .
فخرالدین اسعد.
ز دیبا کرد و از گوهر همه ساز
بپرورد آن نیازی را به صد ناز.
فخرالدین اسعد.
سوی پستی نیازد جز توانا
سوی خواری نیازد جز نیازی .
ناصرخسرو.
نیازم به گیتی به توست ای نیازی
که دل را امیدی و جان را نیازی .
قطران .
هرچند به رویش نیازمندی
تا چند کشی ناز آن نیازی .
مسعودسعد.
ای نیازی مرا نیاز به توست
ورچه دارد به من زمانه نیاز.
مسعودسعد.
بدم دوش با آن نیازی بهم
زده پیشم از بی نیازی علم .
مسعودسعد.
دلم خسته ٔ ناز توست ای نیازی
که روزی نیاسائی از نازبازی .
مختاری .
چو خسرو دید کان ماه نیازی
نخواهد کردن او را چاره سازی .
نظامی .
چون ابن سلام از آن نیازی
شد نامزد شکیب سازی .
نظامی .
- نیازی تر ؛ عزیزتر. گرامی تر:
مرا رامین گرامی تر ز شهروست
مرا رامین نیازی تر ز ویروست .
فخرالدین اسعد.
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] عاشق.
دانشنامه عمومی
هنرمند مردمی ارمنستان شوروی
۲ اوت ۱۹۸۴ (۷۱ سال)
وی ارکسترهای سمفونیک بسیاری را در چک اسلواکی، بلغارستان، آلمان، مجارستان، فرانسه، ترکیه، ایران و ... رهبری کرده است.
وی درفیلم آرشین مال آلان در سال ۱۹۴۵ و نیز نسخه ی دیگر ساخته شده در سال ۱۹۶۵ رهبری ارکستر موسیقی را بر عهده داشت.
پیشنهاد کاربران
کریم خان زند لر اورک بختیاری
دکتر کزازی در مورد واژه ی " نیازی " می نویسد : ( ( نیازی که در پهلوی نیازیگ niyāzīg می توانسته است بود ، به معنی دلبند و گرامی و جانان است و کسی که بدو نیاز دارند . ) )
( ( کنون خواه تاجش ده و خواه تخت
شد آن سایه گستر نیازی درخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 354. )