کلمه جو
صفحه اصلی

تکه تکه کردن

فارسی به انگلیسی

disintegrate, disjoint, dismember, lump, shiver, to tear (to pieces), to break into pieces

to tear (to pieces), to break into pieces


disintegrate, disjoint, dismember, lump, shiver


فارسی به عربی

کتلة

مترادف و متضاد

slab (فعل)
تکه تکه کردن، با اره تراشیدن، باریکه باریکه شدن

فرهنگ فارسی

پاره پاره کردن

لغت نامه دهخدا

تکه تکه کردن. [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاره پاره کردن. ( از برهان )( از فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). فلان چیز را تکه تکه کرد؛ یعنی پاره پاره ساخت. ( برهان ).

واژه نامه بختیاریکا

پِرزِنیدِن

پیشنهاد کاربران

Mushroom out of

Slice


کلمات دیگر: