صفت دائمی از دوزیدن .
دوزا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوزا. ( نف ) صفت دائمی از دوزیدن. ( دوختن ) کسی که دوزد. دوزنده ؛ درا و دوزا. ( یادداشت مؤلف ) :
...ای دلبر درّا دوزا
نیک می بری و خوش می دوزی.
رجوع به درا و دوزا شود.
دوزا. [ دُ ] ( نف مرکب ) دوزای. کسی که دوبچه با هم بزاید. که بچه توأم بزاید. که دو بچه از یک شکم زاید. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به دوزای شود.
...ای دلبر درّا دوزا
نیک می بری و خوش می دوزی.
رجوع به درا و دوزا شود.
دوزا. [ دُ ] ( نف مرکب ) دوزای. کسی که دوبچه با هم بزاید. که بچه توأم بزاید. که دو بچه از یک شکم زاید. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به دوزای شود.
دوزا. (نف ) صفت دائمی از دوزیدن . (دوختن ) کسی که دوزد. دوزنده ؛ درا و دوزا. (یادداشت مؤلف ) :
...ای دلبر درّا دوزا
نیک می بری و خوش می دوزی .
رجوع به درا و دوزا شود.
دوزا. [ دُ ] (نف مرکب ) دوزای . کسی که دوبچه با هم بزاید. که بچه ٔ توأم بزاید. که دو بچه از یک شکم زاید. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به دوزای شود.
واژه نامه بختیاریکا
گوسفندی که دریک سال دو بار بزاید
( ● ) ؛ خیاط
( ● ) ؛ خیاط
کلمات دیگر: