to stiffen
سیخ شدن
فارسی به انگلیسی
bristle
مترادف و متضاد
سیخ شدن
سیخ شدن، اماده جنگ شدن، رویه تجاوزکارانه داشتن
فرهنگ فارسی
راست شدن
لغت نامه دهخدا
سیخ شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) راست شدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).
- سیخ شدن با کسی ؛ کنایه از حریف و مقابل شدن با او. ( از آنندراج ) :
شمع گر بسیار سرکش افتد از کون خری
کی تواند سیخ شد در پیش تیغ آفتاب.
می نتواند کوه شدن با وی سیخ
برمن چون شد منزل نورس دوزخ
امسال که شد بهشت نورس تاریخ.
- سیخ شدن با کسی ؛ کنایه از حریف و مقابل شدن با او. ( از آنندراج ) :
شمع گر بسیار سرکش افتد از کون خری
کی تواند سیخ شد در پیش تیغ آفتاب.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
شاها برسات خانه ام کند از بیخ می نتواند کوه شدن با وی سیخ
برمن چون شد منزل نورس دوزخ
امسال که شد بهشت نورس تاریخ.
باقر کاشی ( ازآنندراج ).
واژه نامه بختیاریکا
تِریکِستِن؛ تیخ آویدِن
پیشنهاد کاربران
دروای شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برپا شدن . نصب شدن . افراخته شدن . منصوب گشتن . ( ناظم الاطباء ) .
- دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به عربی نعوظ خوانند.
- دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به عربی نعوظ خوانند.
کلمات دیگر: