سیاه سوخته
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) آن که در آفتاب سیاه شده باشد بسیار سیاه .
فرهنگ معین
(تِ تا تَ ) (ص مر. ) آن که در آفتاب سیاه شده باشد، بسیار سیاه .
لغت نامه دهخدا
سیاه سوخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) سیاه چرده. سخت سیاه. ( یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است دده ها و کاکاها را. ( یادداشت بخط مؤلف ).
واژه نامه بختیاریکا
شَه برشتِه؛ شه گِلشتِه
پیشنهاد کاربران
زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .
کلمات دیگر: