کلمه جو
صفحه اصلی

مکال

لغت نامه دهخدا

مکال. [ م َ ] ( ع مص ) پیمودن پیمانه. ( تاج المصادر بیهقی ). پیمودن و سنجیدن. ( آنندراج ). کَیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به کیل شود.

مکال. [ م ُ ] ( ع اِ ) پیه و گویند ما بها مکال ؛ ای شحم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مکال . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن و سنجیدن . (آنندراج ). کَیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کیل شود.


مکال . [ م ُ ] (ع اِ) پیه و گویند ما بها مکال ؛ ای شحم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


واژه نامه بختیاریکا

نکار؛ غیر قابل کشت

پیشنهاد کاربران

درگویش زبان بختیاری واژه مَکال= یعنی زمینی که بذری درآن کشت نشده است. ریشه واژه از کالیدن، یا کاشتن است که حرف ( م ) آن را نفی میکند. مانند، مَکُن ( نکن ) ، مَرو، ( نرو ) ، مَخواه ( نخواه )


کلمات دیگر: