کلمه جو
صفحه اصلی

موافق بودن

فارسی به انگلیسی

comport, favor, sympathize

فارسی به عربی

کیف , وافق

مترادف و متضاد

consent (فعل)
رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، موافق بودن

agree (فعل)
موافقت کردن، اشتی دادن، متفق بودن، درست کردن، موافق بودن، پسند امدن، ترتیب دادن، جلوس کردن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن

go along (فعل)
موافقت کردن، همراهی کردن، موافق بودن، همراه رفتن

string along (فعل)
موافق بودن، وفق داشتن

واژه نامه بختیاریکا

زیر زُو شُل بیدِن


کلمات دیگر: