کلمه جو
صفحه اصلی

مؤود

لغت نامه دهخدا

مؤود. [ م َ ئو ] ( ع ص ) گرانبار از کار.( منتهی الارب ). گرانبار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

مؤود. [ م ُ ءَوْ وِ] ( ع ص ) کج کننده. ( از منتهی الارب ). خمنده و کج کننده. ( ناظم الاطباء ). کج و خمیده گرداننده. ( آنندراج ).

موؤد. [ م َ ئو ] ( ع ص ) زنده به گورشده. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به موؤدة شود.

مؤود. [ م َ ئو ] (ع ص ) گرانبار از کار.(منتهی الارب ). گرانبار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


مؤود. [ م ُ ءَوْ وِ] (ع ص ) کج کننده . (از منتهی الارب ). خمنده و کج کننده . (ناظم الاطباء). کج و خمیده گرداننده . (آنندراج ).


واژه نامه بختیاریکا

( مَووِد ) ( صت ) ؛ ( عر ) ؛ موعد


کلمات دیگر: