کلمه جو
صفحه اصلی

دوقله

فرهنگ فارسی

( اسم ) دو سبو دو کوزه قلتین . توضیح : در حدیث آمده : اذا بلغ المائ قدر قلتین لم یحمل خبثا شافعیان باین حدیث بسیار استناد کنند : [[ تا در یمینت یم بود بحر از دو قله کم بود بل کان همه یک نم بود از مشک سقا ریخته ]] ( خاقانی ۳۸۱ ) .

لغت نامه دهخدا

( دوقلة ) دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ]( ع اِ ) سرنره ستبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ] ( ع مص ) گرفتن چیزی را و خوردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ). || برآمدن خایه های کسی و فروهشته بر پشت رانها افتادن آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || آرمیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).

دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ] ( اِخ ) نام شاعری. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
دوقله. [ دُ ق ُل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) دوسبو. دومشک. قلتین. مقدار ششصد صاع باشد از آب چه هر قله سیصد صاع است و در مذهب شافعی این مقدار آب کر است. ( از یادداشت مؤلف ). به مذهب شافعی این مقدار آب از استعمال غیر طاهر نمی شود. ( غیاث ). در حدیث آمده : اذا بلغ الماء قدر قلتین لم یحمل خبثاً، شافعیان به این حدیث بسیار استناد کنند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
تا در یمینت یم بود بحر از دوقله کم بود
بل کآن همه یک نم بود از مشک و سقا ریخته.
خاقانی.
اعظم سپهبدا در تو قبله یکی است
عقلی که شد دوقله جز این قبله ای نداشت.
خاقانی.
تو دوقله نیستی یک قله ای
غافل از قصه عذاب ظله ای.
مولوی.
رجوع به قله شود.

دوقله. [ ق َ ل َ / ل ِ ]( اِ ) کیسه مانندی را گویند که از پوش خرما بافند و بر آن خرما نهند و به جاها فرستند و به عربی دوخله گویند. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ).

دوقله . [ دُ ق ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) دوسبو. دومشک . قلتین . مقدار ششصد صاع باشد از آب چه هر قله سیصد صاع است و در مذهب شافعی این مقدار آب کر است . (از یادداشت مؤلف ). به مذهب شافعی این مقدار آب از استعمال غیر طاهر نمی شود. (غیاث ). در حدیث آمده : اذا بلغ الماء قدر قلتین لم یحمل خبثاً، شافعیان به این حدیث بسیار استناد کنند. (فرهنگ فارسی معین ) :
تا در یمینت یم بود بحر از دوقله کم بود
بل کآن همه یک نم بود از مشک و سقا ریخته .

خاقانی .


اعظم سپهبدا در تو قبله ٔ یکی است
عقلی که شد دوقله جز این قبله ای نداشت .

خاقانی .


تو دوقله نیستی یک قله ای
غافل از قصه ٔ عذاب ظله ای .

مولوی .


رجوع به قله شود.

دوقله . [ ق َ ل َ / ل ِ ](اِ) کیسه مانندی را گویند که از پوش خرما بافند و بر آن خرما نهند و به جاها فرستند و به عربی دوخله گویند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).


دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ] (اِخ ) نام شاعری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ] (ع مص ) گرفتن چیزی را و خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). || برآمدن خایه های کسی و فروهشته بر پشت رانها افتادن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).


دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ](ع اِ) سرنره ٔ ستبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

دوقله، روستایی از توابع بخش بهاباد شهرستان بافق در استان یزد ایران است.
این روستا در دهستان بنستان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

واژه نامه بختیاریکا

( دو قُلِه ) غذایی زود آماده؛ قارچ درشت


کلمات دیگر: