کلمه جو
صفحه اصلی

دوزیدن

فرهنگ فارسی

دوختن

لغت نامه دهخدا

دوزیدن. [ زی دَ ] ( مص ) دوختن. ( آنندراج ). به معنی دوختن استعمال می گردد ولی چندان معمول نیست. ( ناظم الاطباء ): صرب ؛ بریدن چیزی را و دوزیدن. ( منتهی الارب ). رجوع به دوختن شود.

فرهنگ عمید

= دوختن١

دوختن١#NAME?


واژه نامه بختیاریکا

( دو زِیدِن ) دوغ زدن. کنایه از آزمودن؛ آزمایش کردن. مثلاً دوته زیدمِه یعنی آزمایشت کرده ام


کلمات دیگر: