کلمه جو
صفحه اصلی

تک و تا


مترادف تک و تا : جنب وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک وپو، تکاپو

فرهنگ فارسی

بمعنی دویدن بپای خود و دوانیدن اسب

لغت نامه دهخدا

تک و تا. [ ت َ ک ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بمعنی دویدن بپای خود و دوانیدن اسب چه تک بمعنی دویدن بپای خودو تا مخفف تاز است بمعنی دوانیدن اسب. ( غیاث اللغات ). رجوع به تک و تاز و تک و دیگر ترکیبهای آن شود.
- خود را از تک و تا نینداختن ؛ اقرار نکردن به ضعف و ناتوانی. و خود را تواناتر از آنچه هست نشان دادن. ( از فرهنگ عامیانه جمالزاده ).

گویش مازنی

/tako taa/ اهمیت - میان داری ۳پر

۱اهمیت ۲میان داری ۳پر


واژه نامه بختیاریکا

( تک و تا * ) رمق و توانایی


کلمات دیگر: