کلمه جو
صفحه اصلی

به ندرت


برابر پارسی : جسته گریخته، کم، اندکی

فارسی به انگلیسی

hardly, infrequently, rarely, scarcely, seldom

فرهنگ فارسی ساره

جسته گریخته


واژه نامه بختیاریکا

زمه زمه

پیشنهاد کاربران

Scarcely

کم

به ندرت : ( ( اندکی، کمی ) )

دیرادیر. ( ق مرکب ) دیردیر. دیربدیر. مقابل زود بزود. ( یادداشت مؤلف ) : بدین سبب مردم محرور را شراب دیرادیر باید خوردن و اگر خود نخورد بهتر و زیباترو نیکوتر باشد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . بدین سبب مباشرت کمتر و دیرادیر باید کرد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .

دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.

دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.


کلمات دیگر: