کلمه جو
صفحه اصلی

رجوم

فرهنگ فارسی

راننده

فرهنگ معین

(رُ جُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - سنگسار کردن . ۲ - راندن . ۳ - دشنام دادن .

لغت نامه دهخدا

رجوم . [ رَ ] (ع ص ) راننده . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) :
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم
رهروان را شمع و شیطان را رجوم .

مولوی .



رجوم. [ رُ ] ( ع مص ) رَجْم. سنگسار کردن و راندن باشد و چون وارد شده است که شیاطین به آسمان برمی شدند و استراق سمع نموده اخبار آسمانی را به کاهنان می رساندند تا مردم را روی بدیشان کنند و در ضلالت افکنند پس از ولادت حضرت رسول ( ص ) آنان را به تیرهای شهاب از برشدن به آسمان رجم نموده منع فرمودند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به رجم شود.

رجوم. [ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ رَجْم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ستاره ها که به آن رانده شوند شیاطین. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( آنندراج ) : با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 292 ). سلطان ارسلان جاذب را بر عقب او بفرستاد تا همچون رجوم نجوم در پی عفاریت بر اثر او میرفت تا او را از حدود خراسان بیرون کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ). جمعی از رجوم فساد و نجوم عناد از قسمت حال و وسعت مجال و بطر رفاهیت و شیطنت و عصبیت خودرا به دیوار بالا مالیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 222 ). همه شب در هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم بودم و مساور رجوم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 68 ).
هرکه باشد طالع او زآن نجوم
نفس او کفار سوزد در رجوم.
مولوی.

رجوم. [ رَ ] ( ع ص ) راننده. ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( آنندراج ) :
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم
رهروان را شمع و شیطان را رجوم.
مولوی.

رجوم . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَجْم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستاره ها که به آن رانده شوند شیاطین . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) : با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 292). سلطان ارسلان جاذب را بر عقب او بفرستاد تا همچون رجوم نجوم در پی عفاریت بر اثر او میرفت تا او را از حدود خراسان بیرون کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). جمعی از رجوم فساد و نجوم عناد از قسمت حال و وسعت مجال و بطر رفاهیت و شیطنت و عصبیت خودرا به دیوار بالا مالیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 222). همه شب در هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم بودم و مساور رجوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 68).
هرکه باشد طالع او زآن نجوم
نفس او کفار سوزد در رجوم .

مولوی .



رجوم . [ رُ ] (ع مص ) رَجْم . سنگسار کردن و راندن باشد و چون وارد شده است که شیاطین به آسمان برمی شدند و استراق سمع نموده اخبار آسمانی را به کاهنان می رساندند تا مردم را روی بدیشان کنند و در ضلالت افکنند پس از ولادت حضرت رسول (ص ) آنان را به تیرهای شهاب از برشدن به آسمان رجم نموده منع فرمودند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رجم شود.


گویش مازنی

/rajoom/ به قاعده - ردیف شده – جفت و جور شده

۱به قاعده ۲ردیف شده – جفت و جور شده



کلمات دیگر: