کلمه جو
صفحه اصلی

سبر

فرهنگ فارسی

ریگ پشته ایست بین بدر و مدینه

لغت نامه دهخدا

سبر. [ س َ ] ( ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. ( منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. ( از اقرب الموارد ). || آزمودن. ( منتهی الارب ). تجربه و اختبار. ( از اقرب الموارد ) : به سبر و امتحان معلوم شود که... ( المعجم ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). اسد. ( اقرب الموارد ). || گونه روی. ج ، اسبار. ( مهذب الاسماء ). ماء الوجه. ( اقرب الموارد ).

سبر. [ س َ / س ِ ] ( ع اِ ) اصل و نهاد چیزی. ( منتهی الارب ). اصل. ( اقرب الموارد ). || رنگ. ( منتهی الارب ). لون. || جمال. ( اقرب الموارد ). خوبی. ( منتهی الارب ). || هیئت نیکو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

سبر. [ س ُ ب َ ] ( ع اِ ) پرنده ای است. ( اقرب الموارد ). مرغیست. ( منتهی الارب ).

سبر. [ س ِ ] ( ع اِ ) دشمنی. ( منتهی الارب ). عداوت. ( اقرب الموارد ). || شبه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || عار. ( منتهی الارب ).

سبر. [ س ِ ]( اِ ) نامی است که در طوالش بدرختچه سیاه تلو دهند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ص 259 و سیاه تلو شود.

سبر. [ س َ ] ( ع اِ ) یا سبر و تقسیم. جرجانی آرد: سبر و تقسیم هر دو یکی است و عبارت است از آوردن اوصاف اصل یعنی مقیس علیه وابطال بعض آنها تا باقی برای علت تعیین گردد چنانکه گویند علت حدوث در بیت یا تألیف یا امکان است. و دوم بتخلف باطل است زیرا صفات واجب بالذات ممکن است وحادث نیست پس اول معین شد. ( از تعریفات جرجانی ). و همو آرد: سبر و تقسیم حصر اوصاف در اصل و الغای بعض است تا باقی برای علیت تعیین گردد چنانکه گویند علت حرمت شراب یا مستی است یا بودن شراب از آب انگور یا مجموع هر دو و جز آب و مستی نمیتوان علیتی یافت بدان طریق که مفید ابطال علت وصف باشد و بنابر این مستی را برای علت توان تعیین کرد. ( از تعریفات جرجانی ).

سبر. [ س َب ْ ب ُ ] ( اِخ ) ریگ پشته ای است بین بدر و مدینه. در اینجا پیغمبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم غنائم بدر را تقسیم کرده است. ( از معجم البلدان ).

سبر. [ س َ ] (ع اِ) یا سبر و تقسیم . جرجانی آرد: سبر و تقسیم هر دو یکی است و عبارت است از آوردن اوصاف اصل یعنی مقیس علیه وابطال بعض آنها تا باقی برای علت تعیین گردد چنانکه گویند علت حدوث در بیت یا تألیف یا امکان است . و دوم بتخلف باطل است زیرا صفات واجب بالذات ممکن است وحادث نیست پس اول معین شد. (از تعریفات جرجانی ). و همو آرد: سبر و تقسیم حصر اوصاف در اصل و الغای بعض است تا باقی برای علیت تعیین گردد چنانکه گویند علت حرمت شراب یا مستی است یا بودن شراب از آب انگور یا مجموع هر دو و جز آب و مستی نمیتوان علیتی یافت بدان طریق که مفید ابطال علت وصف باشد و بنابر این مستی را برای علت توان تعیین کرد. (از تعریفات جرجانی ).


سبر. [ س َ ] (ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. (از اقرب الموارد). || آزمودن . (منتهی الارب ). تجربه و اختبار. (از اقرب الموارد) : به سبر و امتحان معلوم شود که ... (المعجم ). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || گونه ٔ روی . ج ، اسبار. (مهذب الاسماء). ماء الوجه . (اقرب الموارد).


سبر. [ س َ / س ِ ] (ع اِ) اصل و نهاد چیزی . (منتهی الارب ). اصل . (اقرب الموارد). || رنگ . (منتهی الارب ). لون . || جمال . (اقرب الموارد). خوبی . (منتهی الارب ). || هیئت نیکو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


سبر. [ س َب ْ ب ُ ] (اِخ ) ریگ پشته ای است بین بدر و مدینه . در اینجا پیغمبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم غنائم بدر را تقسیم کرده است . (از معجم البلدان ).


سبر. [ س ِ ] (ع اِ) دشمنی . (منتهی الارب ). عداوت . (اقرب الموارد). || شبه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || عار. (منتهی الارب ).


سبر. [ س ِ ](اِ) نامی است که در طوالش بدرختچه ٔ سیاه تلو دهند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ص 259 و سیاه تلو شود.


سبر. [ س ُ ب َ ] (ع اِ) پرنده ای است . (اقرب الموارد). مرغیست . (منتهی الارب ).


گویش مازنی

/seber/ سوختن

سوختن


واژه نامه بختیاریکا

( سُبَر ) از گونه ی گیاهان


کلمات دیگر: