زچ. [زَ ] ( ص ، اِ ) مخفف زاچ ( زن نوزای ). ( فرهنگ نظام ).
زچ. [ زُ ] ( اِ ) تیر پرتاب باشد که پیکان آنرا از استخوان فیل و شاخ قوچ و گاومیش و امثال آن سازند. لغتی ( لهجه ای ) است در زج ( با جیم ) بدین معنی. ( از برهان قاطع ). رجوع به زُچ شود. || کوتاهترین تیرها را گویند. لغتی است در زج. ( برهان قاطع ). || لغتی است در زج بمعنی قراقروت. ( از برهان ).
زچ. [ زُچ چ ] ( اِ )تیر پرتاب. ( شرفنامه منیری ). و رجوع به زُچ شود.
زچ. [ زُ ] ( اِ ) تیر پرتاب باشد که پیکان آنرا از استخوان فیل و شاخ قوچ و گاومیش و امثال آن سازند. لغتی ( لهجه ای ) است در زج ( با جیم ) بدین معنی. ( از برهان قاطع ). رجوع به زُچ شود. || کوتاهترین تیرها را گویند. لغتی است در زج. ( برهان قاطع ). || لغتی است در زج بمعنی قراقروت. ( از برهان ).
زچ. [ زُچ چ ] ( اِ )تیر پرتاب. ( شرفنامه منیری ). و رجوع به زُچ شود.