کلمه جو
صفحه اصلی

داله

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث دال راهنما هادی . ۲ - ( اسم ) آشنایی . ۳ - ناز . ۴ - جرات گستاخی .
و دو داله نام بازی است که کودکان بدو چوب بازند و از آن دو چوب آنکه بزرگتر است چنبه و آن کوچکتر است پل نامند .

فرهنگ معین

(لِ یا لَ ) [ ع . دالة ] ۱ - (اِفا. ) مؤنث دال ، راهنما، هادی . ۲ - (اِ. ) آشنایی . ۳ - ناز. ۴ - جرأت ، گستاخی .

لغت نامه دهخدا

داله. [ ل َ ] ( ع اِ ) شهرت. ج ، دال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

داله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) دال.پرنده شکاری. ( شعوری ج 1 ص 426 ). رجوع به دال شود.

داله. [ ل ِه ْ] ( ع ص ) ضعیف النفس. ناتوان. دالهة. ( منتهی الارب ).

داله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) جزء دوم کلمه دوداله است و دوداله نام بازی است که کودکان به دو چوب بازند و از آن دو چوب است. آنکه بزرگتر است چنبه و آنکه کوچکترست پل نامند. رجوع به دوداله شود.

داله . [ ل َ ] (ع اِ) شهرت . ج ، دال . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


داله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) جزء دوم کلمه دوداله است و دوداله نام بازی است که کودکان به دو چوب بازند و از آن دو چوب است . آنکه بزرگتر است چنبه و آنکه کوچکترست پل نامند. رجوع به دوداله شود.


داله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) دال .پرنده ٔ شکاری . (شعوری ج 1 ص 426). رجوع به دال شود.


داله . [ ل ِه ْ] (ع ص ) ضعیف النفس . ناتوان . دالهة. (منتهی الارب ).


دالة. [ دال ْل َ ] (ع اِمص ) دالت . اسم است اِدلال را، ای ما تدل به علی حمیمک . قال فی الغریبین : هو شبه جراءة علیه . (منتهی الارب ). رجوع به دالت شود. || ناز کردن . دَل ّ. (از منتهی الارب ). || (اِ) ناز.


دانشنامه عمومی

داله (دهانه). داله (دهانه) یک دهانه برخوردی در ماه است.

گویش مازنی

/daale/ نوک پستان گاو - حلقه ها و پولک هایی که بر گردن آویزند

۱نوک پستان گاو ۲حلقه ها و پولک هایی که بر گردن آویزند


پیشنهاد کاربران

شهرت

به زبان ترکمنی یعنی دیوانه

داللَ در زبان تاتی به معنای گوشه است


کلمات دیگر: