کلمه جو
صفحه اصلی

دبک

لغت نامه دهخدا

دبک. [ دَ ] ( ع مص ) حرکت دادن پا و آوا برآوردن با کشیدن پای بر زمین.( از دزی ج 1 ص 424 ). || بر زمین افکندن به نیرو: دبکه علی الارض. ( دزی ج 1 ص 424 ). || پر کردن ظرفی با فشار: دبک الوعاء. ( دزی ج 1 ص 424 ).

گویش مازنی

/debak/ دیو کوچک - نوعی گندم که خوردن آن گیجی آورد

۱دیو کوچک ۲نوعی گندم که خوردن آن گیجی آورد


پیشنهاد کاربران

دَبک: در بین برخی از ترک زبانان آذری به معنای خل و دیوانه استعمال می شود.

نفهم


کلمات دیگر: