آهن بن نیزه زدن کسی را
زرج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زرج. [ زَ ] ( ع اِ ) شور و آواز اسبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
زرج. [ زَ ] ( ع مص ) آهن بن نیزه زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرج. [ زَ رِ ] ( اِ ) زرچ. رجوع به همین کلمه شود.
زرج. [ زَ ] ( ع مص ) آهن بن نیزه زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرج. [ زَ رِ ] ( اِ ) زرچ. رجوع به همین کلمه شود.
زرج . [ زَ ] (ع اِ) شور و آواز اسبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
زرج . [ زَ ] (ع مص ) آهن بن نیزه زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرج . [ زَ رِ ] (اِ) زرچ . رجوع به همین کلمه شود.
گویش مازنی
/zarej/ کبک
کبک
کلمات دیگر: