( نافه بو ی ) ( صفت ) ۱ - خوشبومعطر: بر عیش زدند ناف عالم اکنون که بهار نافه بوی است . ( خاقانی .سج.۲ ) ۵۶۶ -گنده دهان (تسمیه بضداستعاره تهکمیه ): همنشینی که نافه بوی بود خوبتر ز انکه یافه گوی بود. ( نظامی لغ. ) ۳ - سخن چین نمام .
نافه بوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نافه بوی. [ ف َ / ف ِ ] ( ص مرکب ) خوشبوی. معطر :
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهارنافه بوی است.
هم نشینی که نافه بوی بود
خوبتر زآنکه یافه گوی بود.
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهارنافه بوی است.
خاقانی.
|| کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. ( برهان قاطع ). کنایه ازگنده دهن ، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است متعفن. ( آنندراج ). کنایه از گنده دهن. ( انجمن آرا ) : هم نشینی که نافه بوی بود
خوبتر زآنکه یافه گوی بود.
نظامی.
|| کنایه از سخن چین. ( انجمن آرا ). سخن چین و نمام را گویند. ( از برهان ). نمام و سخن چین را گویند که سخنی را پراکنده کند چنانکه نافه بوی را پراکنده کند. ( از مؤید الفضلا ).کلمات دیگر: