کلمه جو
صفحه اصلی

اقضم

عربی به فارسی

خاييدن , گاز گرفتن , کندن (با گاز يا دندان) , تحليل رفتن , فرسودن , مانند موش جويدن , ساييدن , لقمه يا تکه کوچک , گاز زدن , اندک اندک خوردن , مثل بز جويدن


لغت نامه دهخدا

اقضم. [ اَ ض َ ] ( ع ص ) مردقضم رسیده دندان. ( منتهی الارب ). رجوع به قضم شود.


کلمات دیگر: