خم شدن . خمیدن .
دوتایی شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوتایی شدن. [ دُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خم شدن. خمیدن. خمیده گشتن. دوتو شدن. دوتاه گشتن. ( یادداشت مؤلف ) :
دوتایی شد آن سرو نازان به باغ
همان تیره گشت آن گرامی چراغ.
دوتایی شد و بر زمین بوسه داد
بخندید ازو شاه و دل کرد شاد.
از آن برشده فره و بخت اوی.
دوتایی شد آن سرو نازان به باغ
همان تیره گشت آن گرامی چراغ.
فردوسی.
|| خم شدن احترام بزرگی را. خمانیدن قامت بزرگداشت شاه و امیر و بزرگی را. دوتا شدن : دوتایی شد و بر زمین بوسه داد
بخندید ازو شاه و دل کرد شاد.
فردوسی.
دوتایی شدندی بر تخت اواز آن برشده فره و بخت اوی.
فردوسی.
رجوع به دوتا شدن شود.کلمات دیگر: