آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سیاهیان هند را .
دوتیغه باز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوتیغه باز. [ دُ غ َ / غ ِ ] ( نف مرکب ) آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. ( آنندراج ) :
به سینه صف اعدا که خیل مورانند
دوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد.
- زخم دوتیغه باز ؛ نهایت تازه. ( آنندراج ) :
ای صبح آه سرد تو از انتظار کیست
زخم دوتیغه باز تو از ذوالفقار کیست.
به سینه صف اعدا که خیل مورانند
دوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- دوتیغه باز بهادری ؛ دو تیغه بازی. به دو دست تیغ زدن. ( از آنندراج ).- زخم دوتیغه باز ؛ نهایت تازه. ( آنندراج ) :
ای صبح آه سرد تو از انتظار کیست
زخم دوتیغه باز تو از ذوالفقار کیست.
صائب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: