دور حمله . فرستنده از دور .
دور دم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوردم. [ دَ ] ( ص مرکب ) دور حمله. فرستنده از دور. آنکه از فاصله دور می دمد. دورانداز. توپ و اسلحه که از مسافت دورهدف را میزند : در هر برجی سه ضرب توپ دوردم برعراده ها سوار کرده. ( مجمل التواریخ گلستانه ).
کلمات دیگر: