( مصدر ) نزدیکی داشتن نزدیک بودن .
تقرب داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تقرب داشتن. [ ت َ ق َ ر رُ ت َ ] ( مص مرکب ) محرم بودن. ( ناظم الاطباء ). نزدیکی داشتن. قرابت : هرچند آن بر هوای پادشاهی بزرگ کردندو تقربی داشتند بزرگ. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248 ).
بدر خدای قربی طلب ای ضعیف همت
که نمانداین تقرب که به پادشاه داری.
بدر خدای قربی طلب ای ضعیف همت
که نمانداین تقرب که به پادشاه داری.
سعدی.
رجوع به تقرب و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: