کلمه جو
صفحه اصلی

مراغم

فرهنگ فارسی

ناراضی

لغت نامه دهخدا

مراغم. [ م َ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَرغَم و مِرغَم به معنی بینی. ( از متن اللغة ). رجوع به مرغم شود.

مراغم. [ م ُ غ َ ] ( ع اِ ) هجرتگاه. ( ترجمان علامه جرجانی ). مهرب. گریزگاه. ( از متن اللغة ). مذهب. مهرب. ( اقرب الموارد ). رفتن جای. گریزجای. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مضطرب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جای اضطراب. ( ناظم الاطباء ). السعة و المضطرب الواسع. ( متن اللغة ). گویند: وقع فی المراغم ؛ ای فی المضطرب. ( اقرب الموارد ). || قلعه. ( منتهی الارب ). حصن. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).

مراغم. [ م ُ غ ِ ] ( ع ص ) ناراضی. کراهت دارنده. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از مراغمة. رجوع به مراغمة شود.

مراغم . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ مَرغَم و مِرغَم به معنی بینی . (از متن اللغة). رجوع به مرغم شود.


مراغم . [ م ُ غ َ ] (ع اِ) هجرتگاه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مهرب . گریزگاه . (از متن اللغة). مذهب . مهرب . (اقرب الموارد). رفتن جای . گریزجای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مضطرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جای اضطراب . (ناظم الاطباء). السعة و المضطرب الواسع. (متن اللغة). گویند: وقع فی المراغم ؛ ای فی المضطرب . (اقرب الموارد). || قلعه . (منتهی الارب ). حصن . (متن اللغة) (اقرب الموارد).


مراغم . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) ناراضی . کراهت دارنده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراغمة. رجوع به مراغمة شود.



کلمات دیگر: