خوب طیران که پرواز نیکو کند که نیکو پرد .
خوش پرواز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوش پرواز. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َرْ ] ( ص مرکب ) خوب طیران. که پرواز نیکوکند. که نیکو پرد. که نیکو تواند پرید :
ای دریغا مرغ خوش پرواز من
ز انتها پرید تا آغاز من.
ای دریغا مرغ خوش پرواز من
ز انتها پرید تا آغاز من.
مولوی.
کلمات دیگر: