( مصدر ) ۱- بیکدفعه بلاجرعه کشیدنیکباره نوشیدن . ۲- برروی سر کشیدن عبا و جامه برسر کشیدن .
بسر کشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بسر کشیدن. [ ب ِ س َ ک ِ / ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بر سر کشیدن یکدفعه. لاجرعه کشیدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). یکباره نوشیدن :
جام داغی از جنون ، عالی به سر خواهم کشید
در خمارم ساغر سرشار میباید مرا.
و رجوع به بسرکشیدن شود.
جام داغی از جنون ، عالی به سر خواهم کشید
در خمارم ساغر سرشار میباید مرا.
عالی ( از آنندراج ).
|| به روی سرکشیدن عبا و جامه. بر سر کشیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بر سر کشیدن و بر سر شود.و رجوع به بسرکشیدن شود.
کلمات دیگر: