با باد نیکو با باد خوب
خوش باد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( جمله فعلیه دعایی ، صوت مرکب ) نکو باد. نیکو باد. خوب بادا.
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ]( ص مرکب ) با باد نیکو. با باد خوب. رَیِّح : یوم ریح ؛روزی خوش باد. ( یادداشت مؤلف ). عذوت الارض ؛ خوش باد گردید. عذا البلد، خوش باد گردید شهر. ( منتهی الارب ).
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ]( ص مرکب ) با باد نیکو. با باد خوب. رَیِّح : یوم ریح ؛روزی خوش باد. ( یادداشت مؤلف ). عذوت الارض ؛ خوش باد گردید. عذا البلد، خوش باد گردید شهر. ( منتهی الارب ).
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) نکو باد. نیکو باد. خوب بادا.
خوش باد. [ خوَش ْ / خُش ْ ](ص مرکب ) با باد نیکو. با باد خوب . رَیِّح : یوم ریح ؛روزی خوش باد. (یادداشت مؤلف ). عذوت الارض ؛ خوش باد گردید. عذا البلد، خوش باد گردید شهر. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: