کلمه جو
صفحه اصلی

مراغمه

فرهنگ فارسی

از کسی بریدن

لغت نامه دهخدا

( مراغمة ) مراغمة. [ م ُ غ َ م َ ] ( ع مص ) از کسی بریدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ) ( زوزنی ). با کسی خشم گرفتن و از میان قومی بشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). جدائی کردن. ( منتهی الارب ). دوری گزیدن از کسی : راغم القوم ؛ نابذهم و هاجرهم و عاداهم ، و راغم اَباه ُ؛ فارقه علی رغم منه و کراهة. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آشکارا جنگ کردن با کسان و جدائی نمودن و عداوت کردن. ( از منتهی الارب ). خشم گرفتن با یکدیگر. ( زوزنی ). جدائی و دوری و خشم کردن با هم. ( منتهی الارب ). || کسی را به خشم آوردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ) ( از زوزنی ).

مراغمة. [ م ُ غ َ م َ ] (ع مص ) از کسی بریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88) (زوزنی ). با کسی خشم گرفتن و از میان قومی بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). جدائی کردن . (منتهی الارب ). دوری گزیدن از کسی : راغم القوم ؛ نابذهم و هاجرهم و عاداهم ، و راغم اَباه ُ؛ فارقه علی رغم منه و کراهة. (اقرب الموارد) (از متن اللغة). آشکارا جنگ کردن با کسان و جدائی نمودن و عداوت کردن . (از منتهی الارب ). خشم گرفتن با یکدیگر. (زوزنی ). جدائی و دوری و خشم کردن با هم . (منتهی الارب ). || کسی را به خشم آوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88) (از زوزنی ).



کلمات دیگر: